اشعار دکتر سید هادی محمدی

دکترای تخصصی زبان و ادبیات فارسی دکترای موسیقی مدرس و منتقد ادبی

🕸️ عنکبوتر 🕸️

تَهِ دالانِ بی قراری ها

واژه سمتِ جناس خَم می‌شد 

در سراشیبِ باورِ بی مغز 

از لباسِ مداد کَم می شد 

گریه ها در مدارِ رسوایی 

پایِ زِهدانِ چشم آویزان 

نوبتِ زایمانِ پی در پی 

زیر ساطورِ حضرتِ هَذیان 

فالِ من قهوه ای ترین لحظه 

توی فنجانِ چای لَم داده 

زیرْ شلوارِ راه راه دُعا 

سَرِ امَّن یُجیب نَم داده 

دستِ هر "رودخانه ی مرموز" 

باز پُل زد به سمتِ افکارم 

روی کاغذْ جنینِ حوصله ام

سَربریده دهانِ خودکارم 

تو که رفتی تمام من درد و 

تو که رفتی حواسِ من سرد و

عرق و واق واق و تب لرزه 

تو که رفتی جنابِ نامرد و

کودکِ دوره گرد بیمارم 

مثل برجام بینوای ظریف 

دور میدان نفت جان می داد 

با دوجین استخوان تُرد و نحیف 

زندگی را بهانه میگیرم 

لای دندانِ تاس میمیرم 

حکمِ دل را ورق ورق رو کن 

از قمارِ بهانه ها سیرم 

خسته ام از تَبِ دموکراسی 

لبِ کارونِ بعدِ آغاسی 

سمتِ ناموسِ عَنکبوترها  

نُطفه ات را چگونه می ماسی؟ 

مانده بودی به پایِ بعد از این 

روی دیوارِ پُر افاده ی چین 

دُکمه ی شرق و غرب را بستی

زیرِ پوتینِ سُرخِ استالین 

سال هایی که با جنازه ی تو 

ماجرایی که با اجازه ی تو 

پرچمِ عشق را بغل کرده 

آدمِ بی بخارِ تازه ی تو 

با دو خط قصّه ی دگردیسی 

جسدم را شبانه می لیسی 

سَرِ قابیل شرط می بندم 

تو علمدارِ نسلِ ابلیسی 

گُم شده روی بُرجک تقدیر 

کودتایی که از تو سان دیده 

اَلفرار از خیالِ چشمانت 

مثل دزدی که پاسبان دیده 

دود شد بختِ ماضی مطلق 

لای دندانه های شعرِ بیات

گاه گاهی میان خاطره ها

یَقرا فاتحه معَ الصلوات 

#سید_هادی_محمدی 

🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿 صلیب سرخ 🏴󠁧󠁢󠁥󠁮󠁧󠁿


وَ باز سایه ی زاغی میانِ شب لرزید 

خبر رسید خیالی دوباره بیدار است 

کنارِ چَنگ و دولا چنگ سَربه زیر سیاه 

سونات خاطره در آستین گیتار است 

تمام زندگیم جیره خوار شعر شده 

از آن زمان که تو را لایِ مثنوی دیده 

شبیه تخمِ هنر پای منبر تبریز 

کلید شعبده را دست مولوی دیده 

شما که نام مرا جرعه جرعه نوشیدید 

وَ از کُلاله ی حسرت بهانه دوشیدید 

چه ناشیانه در انگاره های استادی 

نگاه فلسفه ام را شبانه پوشیدید 

چقدر معجزه در جیبِ دفترم مُرده 

چقدر قافیه از خون من غزل خورده 

برای هلهله زار ویارِ انگل ها 

چقدر پنجره را سمتِ ناکجا بُرده 

شقیقه ی نفسم زخمی از جفای شما

کشیده ضامنِ خود را خطر برای شما 

صلیبِ سرخ یهوداییان سلامت باد 

دریده سادگی ام را همیشه جای شما 

قسم به سکسکه ی انفجاری گوشی 

و خواب بی کس و کار بلند خرگوشی 

کمر به نافِ مُسلسل دخیل می بندم 

پس از اصابتِ خمپاره ی فراموشی 

مدادِ قهوه ای ام بعد از این تماشایی است

ظهورِ حادثه ی عقده های پاییزم 

هجومِ عربده با مصدر تپانیدن 

اگر چه در خورتان نیست سهم واریزم

دعایِ حضرت نفرین خزیده پاورچین 

برای هرزگی دُم بریده ی مغلوب 

هنوز مانده تبر های انتحاری من 

میان پیر زنانِ قبیله ی آشوب 

و ترسنامه ی هَل مِن مبارزِ مجروح 

چریده زیپ دهن بند پُر افاده ی کور

لبانِ کرکره ها را جدا کنید از قفل

که شاخ می‌شود این جمعه حَبّه ی انگور

 

#دکتر_سید_هادی_محمدی 

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس