اشعار دکتر سید هادی محمدی

دکترای تخصصی زبان و ادبیات فارسی دکترای موسیقی مدرس و منتقد ادبی

تف سربالا

جنون بی سرانجامم محال مانده در رویا

چگونه گُم شدی در وادی جامانده ی فردا

خبر داری که بعد از تو حواسِ آسمان پرت است 

وَ سنگِ غُصّه می بارد به پای حضرت اغما؟ 

دعا و گریه را در آستانِ خانه پوشیدم 

مگر رحمی کند بر ندبه ی پنهانی لولا

ببین تفسیر ویرانیِ مردِ قصّه هایت را 

تَرَک خورده جهانِ باوری در مذهبِ بلوا

چنان خورشید بعد از تو مَهار از روسری برداشت 

که جان داده تک و تنها غرورِ زخمی دریا 

خودم را نذر کردم تا که برگردی از این آشوب 

به میدان آمده ناقوس های سوره ی طاها 

اگر کاغذ چموشی می کند بر مرگِ خودکارم 

رها کن دامنش را از سر قلاّده ی دنیا

خبر ها زرد و بارانی به نسلِ باد مشکوکم 

علاجی نیست بر رسوایی تُف های سربالا 

#سید_هادی_محمدی 

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس