اشعار دکتر سید هادی محمدی

دکترای تخصصی زبان و ادبیات فارسی دکترای موسیقی مدرس و منتقد ادبی

🧿 ن ذ ر 🧿

در قحطی ژورنالِ انسان 

ژن هایم را نوازش می کردم

و پای واق واق عرق سگی 

افکارم بوی پودرِ بچه گرفته بود

جیغِ رویِ کلاویه های عابر پیاده 

بیگودی های ذهنم را بهم ریخت  

نگاهم را پای پنجره مالیدم

نوشته بود 

پشتِ خاور

بیمه

 دعای مادر

و سالهاست

 

برای آزادی اش ن ذ ر می‌کند 

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس