اشعار دکتر سید هادی محمدی

دکترای تخصصی زبان و ادبیات فارسی دکترای موسیقی مدرس و منتقد ادبی

غزل ناتمام

عمری اجاره کرده غم از جانِ بی قرار 

فردا ترین اتاقِ دلم را به انزجار 

دردی میانِ خاطره ام سوت می‌کشد 

مثلِ سَرَم که گُم شده در موجِ انفجار

آن سوی پنجره تبِ باران گرفته ام 

شادی نَبسته در رَحِمِ جبرو اختیار 

از بس مرور عطرِ تو را خواب دیده ام 

مالیده اند رویِ تَنَم مُهرِ احتکار

از ناف تا دهانِ مرا سَر کشیده اند 

گُردانِ کرکسان، به تمنای خاویار 

دیروز های زندگی ام درد می‌کند 

در جای جای کَر شده ی چشمِ روزگار 

روباه بی صدا تَهِ خط را جویده است 

در انزوای کوچه ی بن بستِ قار قار

گردن بزن توانِ نفس های خسته را 

دیگر نمانده حادثه ای پشتِ انتظار

با من همین حوالی فردا قدم بزن 

بر ماجرای عَقربه ها نیست اعتبار 

مردی مُچاله می‌شود از بی پناهی اش

بوی انار می‌دهد آوارِ انتحار 

شعری کنار شانه ی فندک الو گرفت 

از ترس کَلّه پوکیِ کبریت بی بخار 

شرمنده ام برای غزل های ناتمام 

وقتی گلوله خورده قلم قبلِ انتشار

ابزار جستجو در وبلاگ بلاگیکس